سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدافند غیر عامل

خبر :

به دلیل بارش برف ، بیشتر پرواز ها با تاخیر انجام شد و حتی بسیاری از پرواز ها لغو گشت .

20 سانتیمتر برف = تاخیر 5 ساعته در انجام بیست پروازها و لغو بیش از 18 عدد پرواز

دلیل : بارش برف و بدی جو

شما فرض کنید که اگر اینجا آلاسکا بود ،چیکار می کردیم؟

البته این ها هم را نمی شود به یک دولت و دو دوره خورده گیری کرد ولی میشه به نظام کلی مدیریت بحران مدیران دولتی اشکال کرد و سوالی پرسید که این بیست و هشت سال پیشرفت ها در قیاس با دول اطراف چگونه بوده است؟

نگوییم 28 سال ، می شود گفت 12 سال اخیر!؟!؟!

گاز رسانی ها به دلایلی همچون دست های در پوست گردو رفته توسط کره ای های مجری طرح های عسلویه و بی صفایی همسایه ها در حمایت از مردم ما و ...یافت ، ولی واقعا ما دارای پدافند غیر عامل هستیم؟

گوش شنوایی موجود است که بشنود و عبرت گیرد؟

یا علی

 


آزادمردی در عمل

توبه حر، رمز حیات طیبه

ولی زمین و زمان در مقیاس کونین ، چه می شود که ندا بر می آورد و استغاثه می نماید

قال الراوی : ثم صاح الحسین (علیه السلام) : اما من مغیث یغیثنا لوجه الله ،اما من ذاب بذب عن حرم رسول الله*

مخلوقات نا لایق با بطونی پر شده از حرام ،مگر می توانند صدای حق را بشنوند؟ مگر می شود در ایشان تاثیری بگذراد و لو صدای حق باشد

قال : فاذا الحر بن یزید الریاحی قد اقبل الی عمر بن سعد ،فقال له : امقاتل انت هذا الرجل؟

کسی هم که شنید ،یک نفر از آن جماعت بیش ز سی هزار نفر نبود!
مشتبه نشود بر ما هم که ما نیز حر شویم و به شهادت نایل

حر ادب نمود و ادب سر الله الاکبر است و عالمی که محضر خداست را نباید در آن بغیر ادب رفتار نمود و این رمز حیات طیبه است

مودب به هنگامه علم یافتن به سرعت ادب را در عمل تسری می دهد و عملش تابع ادبش می گردد

فقال : ای والله قتالا ایسره ان تطیر الرووس و تطیح الایدی...

پس حر خبث طینت امرای خویش را درک نمود و عقلش طاقتش را برید

فقال (الحر) : انی والله اخیر نفسی بین الجنه و النار ،فوالله لا اختار علی الجنه شیئا و لو قطعت و احرقت

در دوزخی بینابین نار و بهشت گیر نکرد بلکه فقط مشاهده نمود چون او در زمره مودبین است و ایشان را تردیدی نیست

ثم ضرب فرصه قاصدا الی الحسین علی السلام و یده علی راسه و هو : یقول اللهم انی تبت الیک فتب علی ،فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد نبیک

. قال للحسین علیه السلام : جعلت فداک انا صاحبک الذی حبسک عن الرجوع و جعجع بک والله ما ظننت ان القوم یبلغون بک ما اری ،انا تایب الی الله، فهلتری لی من توبه؟

خویش را در راه مستقیم رها نمود و عذرش را از ولی خویش طلب می نماید

ولی نماینده تام الاختیار حضرت حق بر زمین است و او بپذیرد خدایش نیز پذیرفته است

فقال الحسین علیه السلام : نعم ،بتوب الله علیک فانزل

 

پرواز حریت

او را به بندگی و عبدانیت راه دادند و او سعادتمند گشت

فقال : انا لک فارسا خیر منی لک راجلا و الی النزول یوول آخر امری

برترین حالت خدمت را برگزید و بر ولیش عرضه داشت ،پس موافقت شد و او نیز تابع گشت بر همان حالت

ثم قال : فاذا کنت اول من خرج علیک فاذن لی ان اکون اول قتیل بین یدیک لعلی اکون ممن یصافح جدک محمد غدا فی القیامه...

توبه را به نازخریدن و عزت بخشی عرضه می دارد و خواهان دل گیری است ،راه پذیرش توبه را چنین بدانیم
توبه فی قلبنا

توبه الی الله

توبه الی الناس در مقام عرضه

و نتایج توبه را به مثال در اوردنش زیبنده است چنان که حر خواستار مصافحه با جد حسین بن علی علیهماالسلام شد

فاذن له ،فجعل یقاتل احسن قتال حتی قتل جماعه من شجعان و ابطال ثم....

پس شربتی شیرین نوشید اول مره از بخشندگی مولایش که بنده شد و حر

و سپس ز شرب شربتی ناب بنام شهادت مسرور گشت برای همیشه

حر ادب نمود فقط و بسژ

......

* لهوف، ص 160 ،چاپ نسیم حیات

.....

من نیز دوست می دارم توبه کار شوم ،اما ادب را چه؟


سقایت یا جنگ؟

بسم رب الحسین

السلام علی الحسین و علی علی ابن حسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

سلام خدای بر حسین

سلام برترین مخلوقات که همانا رسول اعظم و خاندان پاکش بر روح بلند حسین

سلام عبادالله الصالحین بر حسین و بهترین یاران عالم

سلام خدا بر حسین

سلام خدا بر ابا الفضل العباس

سلام خدا بر شهدا کربلا

سلام خدا بر زینب صبور

سلام خدا بر متوسلین به قیام حسین

سلام خدا بر آحاد عزادارن حسینی

عاشورا جولانگاه تبلور عشق برترین موجودات هستی در برابر تمام هستی دنیاست

سوالی در ذهن دارم که بی پاسخ مانده هنوز

آنهم اینکه :  چرا علمدار لشکر حق هرگز نشد که بجنگد؟

من مانده ام در این فلسفه عشقبازی که بهترین شهادت را نصیب ابالفضل العباس می نماید ولیکن

نه در راه جنگ!؟

بلکه در راه حمایت و خدمات رسانی به خاندان طیبین و برگزیدگان

در لهوف شریف مطالعه کردم دیدم ، حسین بن علی امام زمین و زمان و عالمین قصد فرمودند به آوردن آب و یافتن آب در بهبوهه ای که تشنگی طاقت ها را طاق نموده بود ، پس از بلندی راهی شدند که برادرش آقا ابالفضل نیز همراهی می نمود ایشان را

پس یکی از ظالمان و سیه روزان عالم تیری رها ساخته که به چانه مبارک آن حضرت اصابت می کند و امام تیر را خارج می سازد و خون فواران می کند و آن حضرت شریف نیز خون را با دست بر آسمان می فشاند و عرضه می دارد...

پس حضرت را از برادر بزرگوارشان جدا می سازند و حضرت عباس به سوی رود حرکت می کند ،ولی نه به عنوان حمله و جنگ

بلکه برای تامین آب ،چون به رود میرسد آّب ننوشیده و بسوی خیام عزیمت می نماید

آن حضرت را مورد اصابت نیزه و سنین و شمشیر ها قرار می دهند و اب را بر زمین میریزند

حضرتش را کولاه خود بر زمین می افتد و فرق مبارکش را با نیزه ای می شکافند

و ...

سبز حضور

بنده هر چه که دیدم در باب جنگ نبود و تماما در مقام اب اوری و ساقی بوده است ایشان

خدایا ، به کدامین حکمت علمدار لشکر حسین را در خارج از زمین رزم و بدون سلاح به شهادت می رسانند

خدایا ، چرا عباس علی با آن همه هیبت و هیمنه و میراث علی نشد که بجنگد و لشکر کفر را تار و مار سازد؟

چه شد خدایا؟!؟

به گمانم سقایت حضرت و تامین حریم ولایت و رساندن اب به خیام از اولویت بیشتری تا جنگ برخوردار بود

به فکر نا چیز من ، کربلا سندی است برای همه فصول

دارای مدل های مختلف و همه گیر و همه شمول

فکر کنم که اگرکسی عاشورا و کربلا را بشناسد دیگر نیازی داشته باشد که در زندگیش رجوعی بغیر پیدا کند

غنای عاشورا از همه جنس ها و همه اقشار و سنین و قومیت ها می تواند برای تک تک ما درس باشد

کودک و نوجوان و نونهال و جوان و میانسال و پیر و زن و مرد و ازاد و غلام و ...

درس بگیریم و یاد و بکاربندیم

ان شالله تبارک و تعالی

دعا بفرمایید

عظم الله اجورکم بمصاب الحسین

یا حق

 


راست یا دورغ

باور ندارم که واقعا راست گو هستم و در تمامی احوالات صداقت پیشه کرده باشم

تا کنون چندین بار بر مسند قضا نشسته ام و سپس بر اساس هوای نفس و وجود پرستی نتوانستم حکم رانی کنم

عهدی که یوم الست بستیم و بدان پایبند نمودیم خویش را

آن هم این بود که هرگز بی پیر راه ولایت رهی را نپیماییم و بر ایشان تقدم و تاخر نجوییم و همیشه معا در سایسارش بمانیم

اما از زمانه و روزگار چنین پدید آمد که من بیچاره ،به دروغ عادت کنم و همیشه در کلامم به همراهی و همدلی و اطاعت پذیری از ولایت تاکید کنم و در عمل جز دوری و اجتناب عملی دیگر نکنم

من با عمل غیر متعارف و غیر متشرعانه خویش همیشه باعث شرمندگی بوده ام و خویش را مستحق عذاب می دانم

ولایت در تمام شئون زندگی تسری و مداخله دارد و زندگی بر محورش شکل و حرکت و توسعه پیدا می نماید ولی در زندگی من  خبری ازین تمثال های زیبا نیست

من عهد می بندم و به سرعت رعد و باد می شکنم ، عصیانم فزونی بر خیرم شده و شرمساریم بر خرسندی مولایم سبقت گرفته ، در صورتی که بایستی باعث خشنودی مولایم می شدم ، شدم دشمن

اما از یاد نمی برم که ایشان همیشه مرا مورد لطف قرار داده و مرا در زمره دوستان جای داده و الطاف جلیه ای بر زندگی و فعالیتم اعمال نموده

سالیانی است که حواله های حسینی ،محرم مرا رنگ نویی می دهد و با عملی ناچیز مرا می خواهد خدایی کند

مولای یا مولای

من ندارم چیزی که بتونم مستحق شم ولی از کرم و لطف شما هیچ چیزی غیر ممکن نیست

الهی من فدای اون آقازاده شش ماهت یا مولای

ای کاش بودم تا در رکابت می جنگیدم و بدن ناچیزم را با روح نادارم هدیه وجود گهربارت می کردم تا این عالمیان دقایقی بیشتر از محضر ولی خدا بهره می بردند

در عصر غیبت ،وظیفه بر صبر و جهاد است ولی من بدان عامل نگشته ام متاسفانه

 

یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ

اى اباعبداللّه من تسلیمم و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قیامت

آیا ما در عهدی که می بندیم و اعلام یاری که هر روزه می نماییم ،اندکی فکر نیز به کار می بریم .

التزامات عملی این تعهدات را به جا می آوریم ؟

وجودمان را جهت حضور در لشکر حق اماده ساخته ایم؟

و ...


 


اصولگرایی در عمل

بنام خداوند بخشنده و متکبر ومهربان و  منتقم

بیاد دارم از دوران جوانی حدیثی به این مضمون که : با اعمال و رفتارتان اشاعه دین کنید و عمل را بر گفتار مقدم دارید که اثرش به مراتب فزونی دارد بر کلامی خشک و خالی

بعد از چند سال ،اکنون مصادیقی ازین نوع توسعه دین محوری و مسلم گری در میان دوستان دور و بری مسئول دیده ام که برای خویش نیز لذت بخش بوده و حیفم آمد ناشنیدنی هایی اینچنین و نادیدنی های گرانبهای از شهدای زنده ی تاریخ مان بازگو نکنم

مدیرانی را دیدم که سرلوحشان سادگی و محبت و مهر ورزی به مردم بود

خواب و خوراکشان مثل بقیه مردمان بود و بلکه دیرتر و شاید کمتر

از تجمل به دور بوده و برای همه حقی قایل بودند و زندگی را به معنای کلمه اسلامی می خواهند

خواسته هایشان دینی است و هر آنچه بلدند عمل می کنند

این مهم است که تمام عرفان ،عمل کردن به علمتان است ؛ فرموده حضرت آیه الله بهجت عارف زمانه

و خدا نیز قول و وعده هایی در کتاب شریفش بر این مبنا داده است :

وَیَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ

و اى قوم من شما بر حسب امکانات خود عمل کنید من [نیز] عمل مى‏کنم به زودى خواهید دانست که عذاب رسواکننده بر چه کسى فرود مى‏آید و دروغگو کیست و انتظار برید که من [هم] با شما منتظرم سوره

 مبارکه هود ?93?

اگر در لابلای کسانی که امروز به جور زمانه مجبور به حفاظت و رفت و آمد های ویژه شده اند باشی ،

میبینی ازینکه بعضا در رفت و آمدشان با این مردم پر ز مهنت و سراسر عزت مشکل دارند ، تا می توانند از تشریفات

فراریند و حکومت را پله ای می پندارند ولی پله ای برای تحقق بیشتر حق عبودیت نه رسیدن به نفسانیت

چنان خضوع می کنند که مردمان حاکمان سابق را دیده باور نیاید

من بدین سن کسانی دیدم که به یاد شهدا و یارانشان در جبهه و جنگ ،جز به خدمت بدون منت فکر نمی کردند

واقعیت مسلمانی را در ایشان دیدم

هر آنچه داشتند عملی می کنند و از خواب و خوراک و زندگی شخصیشان گذشتند و همه چیز را برای نوکری مردم

گذاشتند و گذشتند

چون میزان را دیده اند به چشمان خویش ، چون حس کرده اند لحظه های حسابرسی در میادین نبرد علیه باطل را

چون شیطان درون رو می خواهند خفه کنند و زندگی را فقط به یاد اله می خواهند

آنگاه که خداوند می فرماید :

وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ   

و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مى‏نهیم پس هیچ کس [در] چیزى ستم نمى‏بیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد آن را مى‏آوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم

سوره مبارکه  الأنبیاء ?47?

 

من مدیری را دیدم که بیشترین امکانات منطقه ای را در اختیار داشت و کاخ هایی را کلید داری می کرد از دوران سابق

که من و تو امروز ببینیم نفسمان هوس حضور لحظه ای در این کاخ ها می کند

ولی وقتی جای خوابش و استراحتش را دیدم ،آهی از نهادم کشیدیم و به حالش غبطه خوردم

جایش در میان آن همه سوئیت و کاخ مجلل ، کانسکی بود و بس

این پایین ترین مکانی بود که برای اسکان پرسنل رده سه در نظر گرفته شده بود و خود رییس نیز در میان ایشان بود

اما در خواب چنین فریاد تنهاییش رو به یاد می آورم که استغاثه تنهاییش در درگاه حق دیدنی شده بود

مدیرانش هم از جنس بلور هستند و شکستی ،فلذا همگان در سطوح خویش جاگیر شده و از خانه های مناسب و اسکانی

و اطعامی متناسب بر خورداند

ولی این مرد شکسته شده جنگ است و نفسش را در مسیر رسیدن به خدمت توانسته سر ببرد

تنها کلامش خدمت و فکر همت و زندگیش رسیدن به تعالی بود

خدایش شهادت عنایتش کند

ای کاش میشد چن تایی ازین مدیران را در لایه های مدیران ملی دید تا دل به آبادانی خوش داشت

ای کاش می شد همه بر مسلک خادم جمهور دید و لقب خویش را نوکری می دانستند

کجایند مردان بی ادعا

کجا مردان قدم بر داشته در راه شهدا به عمل

خدایا ما را در زمره مردان نیک روزگارت در راه خدمت به مردمان مسلمان پایدار دار و منتهی به شهادت بدار

الهی امین یا رب العالمین

 


سپید گنبد طلا

امروز گنبد طلا رنگ دیگری داشت

کریستال های نقره ای طلای زرد گنبد رو چنان با ترنم آذین کرده که معنای عشق را دیدگان زایرین می توانی به راحتی ببینی

خدا خواسته این اول محرمیه ، به هر بهونه ای که من و تو واسش بتراشیم  ، لطف و مهنت خودش رو بر ما بندگان سیه روی عنایت کند

برف با دونه های ناز و کوچولوش چنان ناز و ظریفانه صورت رهگذران را نوازش می کند گویی سالیانی است مدید که دوستی این دو در آسمان ها قلم خورده و یکدیگر را می شناسند

شب است و چراغ قد بلند خیابان مسیر حرم ،چنان طنازانه و قلدرانه نوری باریک بر دانه های سپید هدیه شده از سوی حضرت دوست می تاباند و برای هر نگاهم از من تقلایی دارد ، هی رهگذر !!! دیدی؟

اجرتم را بده و مرا به کرمت یاری رسان .

آنوقت من رهگذر برین فکر فرو می برد که چه می تواند اجرت چنین هیبتی باشد ؟ آخه من چه دارم که یارای قانع سازی چراغ را داشته باشم

اندکی جلوتر که می روم ،می گوید رفتی حرم ، مرا نیز دعا کن

به بی بی بگو که من سالیانی است همسایه ام ، شب ها مسیر نمایی کرده ام بر زائرانت

سالیانی است من شاهد راز بقاء در این سرزمین طلا هستم و به خود روز های فراوان دیده ام

نورم به کمی رفته است ولی سوسویش همیشه بر قرار بوده است

به بی بی بگو ،حق همسایه ای که شبانه روزش را به پای عهدی که در الست بسته است گذاشته عنایت کند

بگو که مرا به آخرتی رسانند که پوکه های خالیم ، بدن زنگ زده ام را در راه ولایت بستانند و مصرفش کنند

من تنها خواسته ام این است که منتهای عمرم را به درگاه خویش نگه دارند

حال من به خود خسته می گفتم که :

خدایا ای کاش پایه چراغی بودم و عمری سر بر آستان حضرت شب را به صبح می داشتم ، بر سرماو گرمایش به خاطر خوبانش صبر می کردم

شاید که در آخر سر عاقبت بخیری نصیبم گردد

خدایا تو خود گفتی که  فتبارک الله احسن الخالقین 

مرا به سپیدی این نعمت لایزالت در زمره خوبان خود قرار ده

گناهانم حد را از وجود بالاتر برده و وجودم پر از خباثت شده و از خوبی خالی شده

خدایا تو را به حق ایام شریف محرم الحرام مارا در راه ولایت زنده بدار و بمیران

الهی آمین یا رب العالمین

 


آفتابه یخی

بنام هستی بخش هستی ،که هستی ز یخ و یخ ز آب مستی بر ما مبارک ساخت

برنامه ریزی می کنیم

قرار می ذاریم و وقت هامان را چنان مدقانه تنظیم می کنیم انگار که ...

صبح هنگام ،وقتی که کرکره زندگی رو واسه عبادت و عبودیت در نظام الوهیه می زنی بالا ،می بینی نه!!!

انگار آسمان تقدیرش دگرگون گشته و زمین به خود می نازد

همه جا سفید است و برف و خبری از سیهی و جور نیست

 

به یکباره می گویی : سبحان الذی سخر لنا کل نعمه

و به یاد آیه مبارکه أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً می افتی

 

برف حضور

هنوز هم نیاز هست که خداوند باری تعالی جلوه از رحمت خویش را در قالب هدیه ای سپید بر بندگان سیه روی خویش عنایت فرماید؟ هنوز ما عادت نکرده ایم و یاد نگرفته ایم که هر چه داریم و نداریم از آن ذاتی است فنا ناپذیر و همه چیر بر ما عاریست؟!؟

با این همه اوهم و ترمپ و کلاس و ملاس ،تهش تو زرد از آب بیرون میایم

بنده خدا ؛ فراموش نکن هر چقدر مدبرانه تدبیر کنی بر امور و عاقلانه تصمیم بگیری ، قوه ای دیگرش لازم است به اجرا در آید حتی به ریزی از امورات زندگی ،چنین کن و تدبیر کن بر توکل و توسل

چند روزی است که یخ زدن و خانه نشینی بر همگان مستولی یافته و ذوات ذی جود دوستان را یارای دیدنی بس تازه نشده است ،خداوند خورشید رحمتش را بر دانه های سپید مغفرتش بتاباند تا زندگی بر ما بندگان غرق در گناه و دور از صفا راحت گردد

آب نوشیدن را چنان بر ما در دبه های یک و نیم لیتری دویست و پنجاه تومانی (یک درهمی =نشان عرب زدگی) عرصه داشته که گمانم می رود روند بر همین منوال پیش رود ، ور شکستگی خویش را باید زودتر اعلام بداریم

آفتابه اندورن مستراحمان (محل استراحت = در شرایط کنونی محل فرار از سرما) یخ می زند و قالب یخش چنان زیباست که گویی سالیانی در ساختن قالب آفتابه در این کشور مهندسین و متخصصین به بحث و جدال پرداخته اند ، شیر آبی اگر بر برون وجودش بود ،یخ زند و دگر نبودش آب شود

شعر خرابی از اب بیرون امد و این نوشته ارزش خواندن به غیر مصدرش نیست

وفقکم الله و حفظکم الله من شر السرما

دعا بفرمایید

 


سالگرد

یا هو
سالگرد مجروح شدن بنده و اولین قطرات خونی که راه فرهنگ سازی آی تی این مرز و بوم ریخته شد
من هم اصلاح طلب شدم و اصول گرایی را ادامه می دهیم.

 

دست مجروح من