سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مافیای ای تی (فاوا) فاز اول

یکی بود یکی نبود
غیر از آقای الهام ،تو این مملکت یکی دیگه هم بود
یکی که نه به اندازه اوشون ،ولی تو همون مایه ها
کار داشت و شغل و پست
این آقای قصه ما ، تا الان که دو سال و اندی از عمر دولت نهم میگذره
همش چار تا شغل بیشتر نداره
خب ،از اونجا که قحط الرجاله تو این مملکت و پرفسور هم نایاب
هر جا اسمی از ای تی و فناوری اطلاعات و رسانه و این چیزا میاد

تندی یه کرسی خالی میکنند واسه حضرت آقا
آخه از اولش که این جوری نبود ، ولی کم کم به خاطر اینکه همه جا دست داشت و آدم میگماشت
شد پدر بزرگ جوان سن صنعت آی تی کشور
چار پنج تا میشه بیس تا
نه چار چار تا میشه شونزده تا
بگیریم متوسط حقوقیش هم با این همه کبکبه و دبده چارصد تومن ناقابل باشه میشه یک و شیشصد
خب اما از اوصاف و اندر احوالات مرد شریف قصه ما :

اینکه چنان دستی بر سیاست دارد که در ای تی ندارد ،یعنی بیشتر جنبه سیاسیش میچربه تا مرد ای تی بودنش
میگن جزء محدود جوون های سیاست مداریه که کم حرفه و پر فکر
تو دو ساعت گفتمان با ایشون ،میشه به قدر کفایت ازشون یه بله یا خیر شنید و بس
البته ، متخصص راه اندازی و تاخیر اندازی در کار ها و پروژه هاست
خداییش مدیره و با تدبیر

مناصب و مکانت های ایشان :(تا به اکنون که بیست و اندی از بهار عمر ایشان بیش نمی گذرد )

مشاور یه وزیره محترمه
مشاور معاون محترم همون وزیر محترم هم هست
رییس کارگروه یه شورای عالی هم هست
مشاور و مدیر کل یه مرکز از همون وزارت خونه وزیر محترم هم هست
عضو چن جای دیگه هم هست که نمی شه گفت زیرا ...

خب ،بالاخره دولت خدمت گزار تونسته از لابلای جونان گل چین کنه و بقیه رو دور ریز اعلام کنه ، میشه همین
این دوست عزیز ما ،فوق العاده بچه مثبت ،کم حرف و سیاست مداره (با پنبه سر میبره)
 
سوابقوشن :

تو دانش گاه تهرون هم دبیر سیاسی بسیج بودن
اهل جنوبند و تهرون نشین
الباقی مطالب هم به من و شما ربط نداشت که نگفتم
ولی

                                          نسخه دوم الهام به بازار آمد

از وتو کردن جریانات و راه اندازی هجمه تبلیغاتی و اعمال مدیریت سلیقه ی که بر روی دفاتر و مراکز دارند هم در جلسه ای مفصل تر خدمتتون عرایضی خواهم داشت


یک استراتژی

جنگ جنگ جنگ

برخی توهم جنگ دارند

برخی نیز توهم صلح دارند

برخی نیز بین خوف و رجاء هستند

عقیده اول نشات گرفته از صف آرایی نظام کفر جهانی در برابر نظام حق الهی می باشد ، این نوع اندیشه در برابری این دو از ابتدای خلقت و اوج آن را در روز عاشورا بوده و بعدش هم کل یوم عاشورا و کل ارض کرببلا و هیچ گاه شیعه روز خوش صلح و امنیت به چشم نخواهد دید تا قیام منتظر در آخر الزمان

دوم دسته نیز خیلی خوش خیالند و همیشه در کمال گفتمان بسر می برند و اهل سازش ، این ها همیشه قایل به صلح امام حسن هستند و به اشتباه رد تاریخی را در برنامه هاشان بکار می برند و در تطبیق شرایط مغلطه می نمایند و هی استدلال های جالب ناکی از خویش به برون می دهند.

دسته سوم : نیز همان دسته ای هستند که در دروازه های مختلف تاریخ سیری و تطوری داشته اند و اکنون به جمع بندی خاصی رسیده اند فلذا قایل به مرحله گذار هستند و همیشه اماده رزم هستند ، اینان در درجه دوم از اولویت قرار می گیرند

اما نظر بنده بر این است که شیعه هیچ وقت بدون دشمن نبوده است ، زیرا مبنایش حق است و ظلم همیشه در کمین بوده

امروز روز جنگ است

دیروز روز جنگ بود

امروز جنگ نرم

دیروز جنگ سخت

عقل دشمن تکامل یافته است و ابزار زور وار خشونت بار را کنار گذارده و رو به سوی خوشی های کاذب جامعه پسند آورده است

حال شرایط جنگی اقتضای خاصی دارد

گردان ها و مراکز صف در ذیل مراکز ستادی فعالیت می کنند

یک راست می روم سر اصل مطلبی که میخواهم بیان کنم :

در جنگ یک فرمانده عملیات و یا فرمانده گردان در عین حالی که مطیع هست ، دارای اختیارات و قدرت فرماندهی هم هست

اگر گردانش در عملیاتی وظیفه خنثی سازی و معبر درست کردن داشته باشد ، و لو راه را گم کند و نتواند به فرماندهی دسترسی داشته باشد خود فرمانده مستقلا دستور می دهد و همگی اطاعت می کنند و بعدا هم اگر اشکالی در برنامه پیش اید کسی متعرض او نمی شود

چون اینجا نظام الوهیت و بندگی است و هر کسی فعلی انجام دهد در راستای عبودیت بوده و خیر مد نظر بوده فلذا خیرش به اشتباه هم اگر رود او منجز از عقاب است

حال بر گردیم در زمان جنگ نرم و شرایط کنونی کشور

در وضعیتی هستیم که باید مراکز ستادی ما به طراحی و برنامه ریزی کلان بپردازند و به ترسیم اینده فکر کنند ولی در عین حال می بینیم که مدیران کلان بخش های دولتی به جای تعیین شاخصه و مدل های مدیریتی به عملیات مصداقی و تعیین مصادیق می پردازند و مدیران میانی نیز هیچ حقی در تصمیم گیری  ندارند و تمام تصمیم گیری های حوزه های کشور در محافل خاصی صورت می گیرد

این مساوی است با عدم اعتماد به مدیران میانی که فرماندهان صف و گردان های عملیات می باشند و النتیجه هم میشود که بسیاری از مسایل کشور بر روی زمین تصمیم گیری می ماند و سرعت عملکرد ها کند می شود و از طرفی مصداقی عمل کردن خیانتی است به مملکت و مردم و رهبری ...

آنچه بنده در حوزه ای تی و فناوری اطلاعات و چند رسانه ای ها در این دولت شاهد بوده ام حاکی از آن است که بسیاری از تصمیم های کلان را یک شخص خاص می گیرد و صحنه گردانی می نماید و از کاه موخ ساخته و کاخ را کوخی تبدیل می نماید به یک نقض کوچ

زیبنده نیست که کسی را مدیر سازیم و به وی اختیارات ندهیم و به نوعی می توان چنین گفت که اگر شخص مدیر لیاقت دارد پس چرا به وی قدرت و ضمانت اجرایی و حمایت مادی و معنوی صورت نمی گیرد و اگر شایسته نیست پس چرا مدیر است و در هر دو صورت خیانت است و بس

بیاییم یاد بگیریم که اینجا زمان جنگ است و جوان های 19 ساله ما نیز می توانند فرمانده گردان شوند و جوانی به قد و قواره حسن باقری 21 ساله هم فرمانده عملیات جنوب ، چرا باور نداریم که جامعه ما پر از سردار است؟ مگر نبودند پدران همینان که این کشور را نگه داشتند؟ چه شده است که امروز دست به گردن شده اید و فکر می کنید جایتان تنگ می شود؟ چرا تنگ نظری می کنید؟ هی می آیید می گویید مشاور؟

مشاور باید دارای تجربه باشد و تجربه در نزد پیشکسوتان است و جوانان را یاد گیری لازم است

بهتر است بگوییم مدیران جوان ،چون مدیریت درون مایه جوانی می خواهد و مشاوره را بزرگی و عمری به آسیاب خانه سفید نمودن موی

حوزه های عملیاتی و مقاطع حساس را بیاییم در یابیم و هر چه سریعتر عملیات کنیم! اما چه کنیم که درم داران عالم را کرم نیست

کرم داران عالم را درم نیست

اینجا بنده می گم عقل داران عالم را حمایت نیست

مسئولین را ........................         به جز اندک نفراتی ندیدم که با تمام وجود جهادی کار کنند ، البته متاسفانه اطراف این عزیزان نیز آنقدر پشه شیرینی خور دیدم که حال آدمی  را به هم می زنند ولیکن جنگ سینه خیز رفتن در میان زباله ها هم داشته و دارد

باید رفت و گذشت و رسید و گذشت

 

 


سیاست های ابلاغی اصل 44 در فرهنگ

بنام خدا

سیاست های ابلاغی اصل 44 قانون اساسی در باب فرهنگ

(چندی نخواهد گذشت که ما اینبار شاهد سیاست های ابلاغی در باب فرهنگ ذیل یکی از قوانین اساسی باشیم )

با توجه به اینکه بند جیم  سیاست های ابلاغی در اصل 44 از سوی مقام  معظم رهبری (حفظه الله ) جهت توسعه اقتصادی و پیشرف کشور ،تولید ثروت ملی و از طرفی کوچک شدن دولت که فواید بسیاری بر آن بار شده است ، این بار بزودی شاهد جاری سازی این سیاست ها در عرصه فرهنگ خواهیم بود :

تا کنون توجه داشته اید که وزارت فخیمه ارشاد اسلامی دارای بیشترین وسعت و عده در بخش فرهنگی این کشور است ، آنهم بدلیل زیاده روی های شاه مخلوع ایران در ساز و بنا کردن سازه های فرنگی جهت انتقال فرهنگ فرنگ به ایران اسلامی و واگذاری این محافل با نسوان و خانم های دربار که پس از انقلاب اسلامی تمامی این دارایی ها و سازمان ها به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی واگذار شد.

به طور مثال شما فرض کنید که : وزارت ارشاد در بخش کتاب زیر مجموعه معاونت فرهنگی خویش چند اداره و اداره کل دارد؟حال سوای ازین مراکز اقدام به تاسیس خانه کتاب که اصالتا دولتی است اما لایه ای از غیر دولتی و غیر انتفاعی بودن بر پوسته آن کشیده اند نموده است

اطلاع رسانی کتاب ، همیاری در برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب ، خدمات رسانی فرهنگی از جمله فعالیت های این موسسه می باشد

اعضای مدیریت ان نیز از بین اشخاص حقوقی انتخاب می شوند و هر دوره با تغیر دولت متغیر می گردد

و یا موسسه نمایشگاه های فرهنگی ایران که بیشتر تمرکز فعالیتش بر روی برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب و نمایشگاه های استانی کتاب می باشد ، این نیز عطف به ماسبق

حال فرض بفرمایید این فعالیت ها را در یک نظام کارمندی صورت می گیرد و خروجی کار چند درصد خواهد بود ؟ نه رقیبی و نه نقطه فشاری

در دیگر حوزه ها همچون مرکز توسعه فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال که دو هدف اصلی دارد : یک تامین بستر های فناوری اطلاعات و ای تی برای وزارت فخیمه و دوم ساماندهی و پدر شدن در امر تولید محتوای دیجیتال و چند رسانه ای ها ، حال یکی از امور حاکمیتی محوله از سوی مجلس در سال 79 نظارت و ارزیابی و دادن مجوز نشر و توزیع و تکثیر و تولید نرم افزار ها می باشد

فرض کنید اگر ما برای چک کردن یک کتاب زمانی معادل 10 ساعت کار کارشناسی نیاز داشته باشیم

حال زمانی که برای چک کردن و دادن مجوز به یک کتابخانه دیجیتال هزار جلدی نیاز داریم ،چقدر خواهد بود؟

از آنجا که این وزارت فخیم نیز دارای محدودیت هایی خاصی می باشد من جمله سیاست بازی جناب مقام عالی وزارت ، فلذا نیازمند هستیم تا در بخش فرهنگی نیز قسمتی از کار را در بین مجموعه های متعهد و متخصص تقسیم کنیم تا سرعت عمل را بالا ببریم و با ایجاد بازاری رقابتی در میان بخش خصوصی و دولتی تحولی اساسی در جامعه ایجاد کنیم

درست است که نهاد های دولتی نمی توانند فعالیت های نظارتی و کنترلی خویش را به بخش خصوصی واگذار نمایند ولیکن در شرایط کنونی نیازمند این تبصره وارده بر قانون نیز هستیم که مجلس قانون گذار بایستی تعدادی ازین مخصص ها را در برنامه خویش قرار دهد

پس واگذاری و مشاوره گیری از بخش خصوصی در :

برگزاری نمایشگاه ها

مشاوره در صدور مجوز ها و همیاری در کنترل و نظارت

مشاوره و همیاری در حوزه رصد

و.........

را خواهیم شاهد بود.

راندمان پایین خروجی ادارات دولتی و عدم کفاف این میزان فعالیت با توجه به نیاز های پدید امده در جامعه

صرف هزینه های گزاف و بی دلیل برای نگه داری برخی مراکز دولتی و عدم واگذاری به بخش خصوصی

ظرفیت های قوی و منسجم پدید آمده در میان جامعه متخصیصین

راه افتادن و شکل گیری مراکز فرهنگی قوی و قدرتمند همگام و بلکه جلوتر از نهاد های دولتی در بخش خصوصی

همه و همه از فرصت ها و تهدید های پیش روی ماست.

این را بزودی (البته با توجه به میزان فهم و شعور عزیزان دستاندر کار و موانع اجرایی نمودن کار) شاهد خواهیم بود .

تیتر روزنامه های چندی بعد :

فعالیت های بخش فرهنگی دولت به بخش خصوصی دارای تعهد و تخصص واگذار خواهد شد .

البته این را باید توجه داشت که دولت محترم نیز بر کرسی نظارت و کنترل و هدایت و ساماندهی تکیه میزند و تنها قسمتی از کار را به بازوهای عملیاتی در اختیار بخش خصوصی قرار می دهد.

این بار دولت از مشغله های اجرایی و عملیاتی فراغ بال می جوید و میتواند بعد از گذشت سه دهه از انقلاب به فرک برنامه ریزی مدون و صحیح و جامع و آینده نگرانه برسد ،که بنده بخشی از این فعالیت ها را نهاد به چشم خوبش شاهد بوده و شکر خدا پیشرفت هایی نیز در حال انجام شدن است .

بمدد الهی

 الحمد لله رب العالمین

 

 


دفاع از خدا و خویش تن خدا

ما جنگیدیم

8 سال آزرگار

8 سالی که همین مردم جنگیدند

دلم ازین می گیره که

اون وقتی می شینم و یه دونه فیلم تو ساعت 4 سحر گاهان بیست و یکم بهمن ماه می بینم

اسمش روز سوم هستش

ما جنگیدیم

نه بهتره بگم

اونا جنگیدن و ما خراب کردیم

تو این فیلم که اشک منو در آورد

محوریت بحث روی ناموسه

همین ناموسی که الان دادیمش به غربی ها

اون روز جنگ شد سر همین ناموس

سر این که چار تا عرب عراقی بی غیرت دستشون دراز نشه به ناموس شیعه

امروز خودمون دو دستی تقدیم بی غیرت هاشون کردیم

راستش رو بخایم اینه که امروز

ما خودمون هم بی غیرت شدیم

غیرت رو یادتونه؟ غینش واسه دادن غفاست در راهش

یائش همون یک بودنش هست

رائش واسه رعایته ؛ رعایت موازین شرعی و اخلاقی

تائش هم شاید برای تابش باشه ، تابشی نوری مستقیم و بدون واسطه بر سر مون

تو اون فیلمی که از گروه شاهد سفارش داده بود واسه بارهای اول بودش که( مثله چندتا فیلم دیگه قبلا ساختن ) گفته بود مردم بودند که دفاع کردند

این جا دفاع مردم عادی و کوچه بازاری خوب نقش داره

دلم گرفت

وقتی دیدم بعد از دادن این همه خون و خین

من و امثال من احمق نشستیم و برنامه ریزی می کنیم

روی صندلی لم دادم و هی ایده پردازی کنم

بخدا قسم من ازین انقلاب

ازین جنگ

چیزی نفهمیدم

تصویری گیر نیاوردم ،همین بود و ...

اونایی که من دیدم

اونایی که رفتن

اونایی که شهید شدن

اونا فلسفه خلقت رو یه شبه آموختن

اونا غیرت داشتن

وقتی میرم مترو و می بینم تقسیم غیرت ها رو

وقتی تو چت روم ها

وقتی تو چت با نامحرم گند میزنم

وقتی یه سایت باز می کنم و چشام درویش نمی شه

وقتی دیگه تصویر فلان می بینم و استغفار نمی کنم

وقتی گناه برام عادی شد

وقتی که شب ها نشستم و خدا آخرین گزینه بود برام

اصلا خدا گزینه بود یا عادت؟

خدایا

دارم به تنگ میام وقتی می بینم خودم رو

وقتی جامعه ام رو

وقتی این مردم رو

بخدا شک می کنم

یعنی باور نمی کنم

اینها همون ها باشن

که رفتن و خون دادن

وقتی اون نازدردونه تک پسر تهرونی مایه دار شهید میشه

وقتی ،وقتی ،وقتی ........

بخدا خجالت می کشم

وقتی تیر ها بر قلب می خورد

وقتی نفس ها به تنگ می اید

وقتی رفتن نزدیک می شود

وقتی لبخند ها شکفته می شود

تمام احساس در درونم تلمبار می شود

اون شهید دم رفتن گفتش :

تو باید قوی باشی

تو نباید بشکنی

بعدش یه دونه پیام واسه قدمی نرسیده داره

اون دو ماه دیگه بابا می شه

ولی اون زمان دیگه نیستش

به پسرش وصیت می کنه که بهش بگید :

باباش جنگید

تا تو با اون چشمان قشنگت بتونی دنیا رو زیبا ببینی

شهدایی که ندیده رفتند

و فرزندانی که ندیده ماندند

و مادرانی که سرتاپا استفامت جنگیدند و خم به ابرو نیاوردند

و همسرانی که هنوز منتظر یوم القاء هستند

خواهرانی که هنوز چشم بر در دارند و یارشان را از رمل های فکه طلب می کنند

فکه ؛ تو عنصر حیاتی و مکه ایران

دانه های قرمز رنگ رمل تو همان خون پاک شهیدانی است که در تو بقاء یافته اند

شلمچه

ای تو مروارید عالم

سه راهی شهادت ، ای یادگار باکری ها و زین الدین ها و من دوباره

هوس یاران می کنم

برای زیارتی که سالی است از آن می گذرد

یاد یارانی که دوستشان داشتم و حقشان را ضایع کردم در این یک سال پیمان گذشته

 

مکه دلها فکه ماست

...................

و چه خوش است رفتن

رفتنی با دوست

برای دوست

در راه دوست

تا بمانی همیشه با دوست

و بهترین دوست ها را همیشه گفته اند

خداست

 و هنوز فلش ها در آن غروب رفتن چشم را نوازش می کند و من منتظر رفتن


دعوا سر یه صندلیه

بدوید که دعوا شده

اونم سر

یک صندلی

صندلی دیجیتال تخیلی

دعوا سر یه دونه صندلیه

 

 

 

کسی هم نیست بهشون بگه منم میتونم واسشون یه دونه از همین صندلی های 340 هزار تومنی رو جور کنم

بجان خودم میرم یه وام می گیرم و یه دونه می گیرم واست دیگه

پس چرا این همه جز میزنی واسه گرفتن یکی ازینا

آهان ،منظورت اینه که میخای لابلای این نخبگان و برگزیدگان جامعه باشی!!!

واقعا؟

ببخشیدا ؛ از کی تا حالا تو هم شدی نخبه و برگزیده واز میان مردم برخاسته؟

واقعا میصرفه واسه رسیدن به یه دونه صندلی یک در یک این همه بدوی؟

نکنه تو هم میخای خدمت کنی به فک و فامیل و وابستگان و اعضای ستاد انتخاباتیت؟

جان من؟ وام میخای ؟ کدوم بانک رو؟ قربون شکل ماهت برم از وقتی جناب پرزیدنت دستور کاهش فرمودند که دیگه بانکی وام نداد الا بالخصواص

خب وامت رو من واست از محل فاینانس و تامین منابع خارجی جور می کنم (مثل پارس و شرکت های خارجی و سرمایه گذاری و کلی کار که الان در چرخش هستش اون جا )

میخای بهارستان باشه؟ خب

غصه نداره که! من یه دونه اداره میشناسم که هر طبقش شصت تا اطاق داره و هر اطاق متوسطش سه تا میز و هز میز هم یه دونه ادم گل و بلبل و سنبله داره ، کلی اهل ادبند و دقیقا روزانه هم بیست و هشت دقیقه کار مفید ( اونم اگه وقت بشه از میان قصه ها و تحلیل هاشون ) انجام میدن ، میگم یه دونه صندلی خوب سی 100 و 40 تومن واست از دفتر مقام عالی اداره کش بروند و جایی نرم برایت پدید اورند

تازه نزدیک همین بهارستان هشتم هستش و هر روز میتونی قبل از رفتن به دفترت بگی : السلام علی المجلس الوالا من الادنی الی الاعلی

ثواب هم داره به دویست و خورده ای ادم مخلص و مختلط هم سلام بدی به ازای هر سلام 60 و نه تا صواب(ث) ببری

خب متفکرین و نخبگان فکری جامعه هم همگی سر یه میز ناهار خوری تناول می فرمایند ناهار لذیذ بیت المال را به همراه مقام عالی .

ماشین و محافظ هم میتونم به جاش یه دونه محافظ یخچال ( هر چیز بهایی دارد و بهای شما نیز ...) بگم بگیرن واست و ماشین هم یه دونه ده تن خاور از نوع پلاستیکیش (به اندازه وسع  و توان ما  و قدر و منزلت بزرگوارانه شما که بغیز از ده تن نکشد این بار گران را ) سفارش بدیم به شصت تومن که سرجمع حسابت بشه چار صد تومن سر راست

دفتر در شهرستان ها هم جهت رفع خستگی و بیکاری به صورت بازدید از مناطق و ادارات موجود می باشد

با توجه به اینکه ظرفیت زیادی در رابطه با کار و فعالیت در اقصی نقاط کشور وجود دارد و مقام عالی اداره نیز مشتاق به سفر هستند و اهل سیاست و کیاست ،شما نیز می توانید بزرگوارانه ایشان رو مساعدت و مشایعت فرمایید به عنوان بادمجان دور قاب چین

مساله بعدی چسباندن تصویر جمال منور شما بر روی دل و دیوار و وجود شهرستان هستش که این هم راه حل دارد و ان اینکه تصویر اگهی ترجیم شما را زود تر از موعد جهت تست بچسبانیم و بعد از اندکی در ایام انتخابات شایعه زنده شدن شما را بیان داشته و جماعت کثیری از مردم فهیم را به سوی شما جلب نماییم تا بتوانید رای مجددی کسب نمایید و شاید این بار واقعا وارد بر سه گوشه بهارستان شدید

اما سخنرانی ها را نیز بلافاصله بعد از شایعه سازی شفا گرفتن شما و برگشتن شما به این دنیا برای خدمت از سوی خالق یکتا ؛ میتوان به سرعت هماهنگ نمود و در تمامی کوره دهات ها کلی پیراهن چاک دهیم و بهره ببریم و شناسنامه بخریم

رقبا هم همه گی کشکند و اهل کشک سابیدن

القصه در پایان ما بر انیم که تمامی سوابق زیبنده شما را در ادارات مختلف پاک سازی نماییم و خصوصا ان پرونده اخراج شما را ماست مالی نماییم تا شما بتوانید با خیالی راحت به مردم خدمت کنید

.......................................................

شهید مدرس در ان هنگام مجلس رفتن برای انتخاب خا

 

نه بیست ریالی و پانزده ریالی ارزانتر را برگزیدند تا بگویند : ارزانتر برداشتم تا زبانی درازتر داشته باشیم و حرفی برای گفتن ( به مضمون نقل کرده ام ها )

با تشکر

 

 


لباس ما و شما مبلغ کیست؟

شلوار دیزلی که تازه خریدم رو دیدی؟ اند حاله ها

تی شرتش هم گرفتم ، می گفت 34 تومن ،نهایتا سی تومن بهش دادم

یه کت از ها...خریدم ،شونصد هزار تومن ،آخه مارک یو کی داره

میگن دوخت تورکه و اصله

کیف اگه میخای بخری پاشو یه سری بریم ولی عصر بالای ونک برج های ...

آخه ندیدی که ،کیف هاش همش خارجیه

سرتاپاش خارجکی روش نوشته

اصلا کسی هم متوجه نمی شه چی روش نوشته شده

 

.................................

مردی از جنس رنگ و مد

 ...................................

چند تا سوال : تا کنون چقد بفکر این بودید که مانکن نشید؟

یه شغل خوب و پر درآمد واستون سراغ دارم ، کارش مانکن بودنه ! قبول می کنی؟

تو فصل سرما کافیست پشت کاپشن خویش را نگاهی انداخته  و در گرما تی شرت خود را ورانداز کنید

چند تا نوشته بزرگ و نامفهوم به زبان های غیر مادری شما بر روی ان نوشته شده است؟

احساس غرور می کنی لابد وقتی می بینی نوشته اش خوش خط و بزرگ و با حالت قدرتمندی نگاشته شده است

شما حاضرید برای رضای خدا یه دونه بج سینه "یا علی " نه بگیم یه دونه بج " ایران زنده باد " به سینتون بزنید؟

ازین که نوشته اش فارسی باشه ،چندشتون نمی شه؟

اگه حالا همین بج به زبان شریف انگلیسی باشه چی؟

.................................

مترو ، 14 بهمن ماه هزار و 300 و هشتاد  و 6 ه.ش

حرکت از بهارستان به امام خمینی >> به سمت ترمینال جنوب

تعداد مسافر در هر دو دقیقه : متوسط 10.000 نفر

روبروی من یه صندلی جاشو با یه دونه جوون خوشتیپ ایرونی پر کرده

از بالا شروع می کنیم :

کلاه : کلاهی با مدلی فرانسوی ، نوشته ای در سردر آن جلب توجه می نماید

مو : مدل سیخ سیخی ، در هوا پریشان است

ابرو : زیر خالی شده و گود برداری شده است

صورت : ته ریشی نازی جهت مسمی نمودن صورت موج می زند ، این روز ها مد است

گردن : گردنبندی از جنس نسبتا ارزشمند تیتانیوم ? عکس کله یه برادر افریقایی ( احتمالا از اقوام فوت شده ایشان باشد و برای یادبود نگه داشته اند )

پیراهن : مدلش برایم تازگی داشت ؛ در هیچ دولت عرب و عجمی رویت نشده بود

روی پیراهن تمام خطوطی دلنشین از فرهنگ لغات زبان خارجکی انگلیسی نگاشته شده بود

کاپشن : قسمت های از آن در اثر دعوا پاره و ریش ریش شده بود ، دور گردنی زیبا و پشمالو همچون کاپشن بانوان مکرمه ..

کیف : کاملا انگلیسی ? از سر و برش تماما می توان یک دوره زبان فرانسه و انگلیسی را از بر نمود و در امتحانات تافل شرکت کرد

هر چه به سر و بالا و کج و کنار و بعد سوم و دیگر ابعاد نگریستم = چیزی متوجه نشدم از مفاهیم عالیه ای که بر آن نقشه بسته بود

تنهای چیزی که چشم را می نواخت : U.S.AMRKY بود که دلها را روانه لس آن جلس می نمود

شلوار : جنس جین ، مدل حوالی سال های 50 و هفت که تازگی ها شاه رفته و انقلاب شده بود با کمی فرق ، رنگش مدل شلوار بسیجی های جبهه شده شود و اندکی هم بر اثر ترکش های وارده جرآلود گشته بود و ایشان نیز وقت مداوا و ترمیم و رفو نداشتند

البته قسمتی نیز رفو کاری ضایعی شده بود ،آنهم با پارچه ای با رنگی متضاد و تابلو و در انتها نیز قید شده بود DISEL

کفش : چند مارک گنده و نهایتا شبیه همون کفش های ته سبز دوران جوانی خودمان که پیرمردها می پوشیدند ? به یاد دارم ان دوران هر جفتی میدادند 400 تومان ولی امروز این مدل جدیدش را کمتر از 40 تومن نمی دهند ?تومن دیروز تا امروز توفیر کرده شکر خدا

پاشنه کفش نیز کلی بالا امده بود و تا دلتان بخواهد و بطلبد بند داشت این کفش گرام

خب وقت تمام شد ...........

مترو به امام خمینی رسیده است و مسافر خوش تیپ ما راهی صادقیه و پونک است به گمانم

.................اما مسیر ما به سمت ترمینال جنوب کج می شود و این بار نیز خواهری را برای شما ..........

.......................................................                                               .........................................................................

به جای نق زدن راه حل چیست؟

اول : خطی داریم بنام نس تع لیق

خودمان سعی می کنیم کمتر ازش استفاده کنیم ? اگر اشتباه می کنم به خطمان نظری بیفکنیم

دوم : اصالتی داریم ریشه در خاک داشته و بر خواسته از هفت هزار سال به روایتی قدمت در تاریخ

سیم : علمی داشته ایم و صدر نشینی بوده ایم که همه و همه یک صده است که عقب رانده شده ایم

چهارم : سلیقه هامان حرف ندارد ?دنیایی بر روی انگشتان ایرانی مسلک می چرخد ، چه در سیاست چه در عبادت و فرهنگ (البته - صهیونیست

پنجم : خلاقیت در ظرفیت ضربدر می کنیم = نو آوری

ازین به بعد بجای فروش کلاه امریکایی با پرچم اونوری ==>> پرچم خودمون رو کلاه می کنیم

کیف با پرچم ایرانی و نوشته های نستعلیق

کفش با مارک ایرانی

باید نماد سازی کرد و ازین همه فرهنگ المان ساخت

باید رفت سراغ هنر و فرهنگ را با ان گره زد و برای فرداها ساخت

ما ساختن را شروع کرده ایم اما دست تنهاییم

به کمک ما بیایید یا ما نیز به کمک شما بشتابیم و با هم ما شویم

یا حق

 

تولید داخلی هستند ها

 ..................................... ...... ............. ............ ..................... ............................ ..................................................

اینم اولین یادداشتی که بر نوشته بنده وارد گشت (قرار نیست بنویسم که کسی بخواند و این از  لطف وعدم اطلاع دوستان مدیر سرویس بود)

خوشحالم از اینکه اولین کسی هستم که برای این نوشته جالب و پر معنا اولین نظر رو میده

خیلی نوشته جالبی بود ما مثلا میخوایم از غربی ها تقلید کنیم و مدل اونا لباس بپوشیم نمیدونم چرا ...نمیدونم چرا ما هیچ وقت دوست نداشتیم ما مدل بشیم برا کشورا و فرهنگ های دیگه  که اونا از ما تقلید کنن

در یکی از وبلاگ  دوستان که ادرسشو یادم رفته خوندم که در غرب هر مدل مو یا طرز لباس پوشیدن مخصوص به گروها یا افراد مشخصی میشه که میتونیم از طرز قیافش بفهمیم که چه ادمیه

مثلا در کانادا موی سیخ یا همون فشن مخصوص همجنس باز های کانادایی هستش و این در تمام اروپا همینطوره

یا مثلا شلواری که سر زانوهاشون پاره است مخصوص گروه هایی هستش که انها با دولت مخالفن خیلی برام جالب بود تا حالا به گوشم نخورده بود یا اصلا همچین چیزی نخونده بودم

من با تو ام ای دوست خوب و من هم مثل تو اجناس و پوشاک ایرانی میخرم  من هم دوست دارم روی پیراهنم زیبا نوشته شده باشه زنده باد ایران من

خسته نباشی تبریک برا منتخب شدن نوشتتون

همین


بیت المال الثانی

بیت المال؟

چندین سوال دارم در این باره :

اولا اینکه به فرض مثال بنده که اندکی به فعالیت های عام المنفعه و مثلا فرهنگی مشغولم ، به چه میزانی حق بهره برداری ازین منبع دارم؟

ثانیا مرجع پرداخت این منبع کیست؟ مدیران دولتی ایا شایستگی این تقسیم را دارند؟!؟ اگر قایل بر این شویم پس باید این را نیز بپذیریم که شایستگی برداشت بنده از بیت المال عند التغیر المدیر الارشد الدولی متغیر است و بسته به نظر والای کرامت منشانه مدیر دارد؟ فلذا اصول گرایانش را بر حفاظت از بیت المال من یدنا دغده دارند و چپ المعظم اطلاح طلب نیز به دلیل تغایر در افکار ما را سهمی ندهند.

ثالثا : عند الثبوت بهرمندی بنده ازین بیت الاموال مومنین ، چقدر تنفذ در مخارج و مصارف هست ؟ یعنی چه؟

یعنی اینکه به فرض مثال بنده طرحی را مطرح و بودجه ای را از مدیر مربوطه به زیرکی دریافت نمایم ، حال خرج کردن این بودجه در جایی دیگر و مبحثی دیگر ولو فرهنگ باشد جایز است؟

رابعا : کسانی که یک طرح را به شونصد جا می دهند و اخر سر شصت برابر مال الخاسته چهت انجام امور دریافت می دارند حکمش چیست؟

خامسا : بنده فرهنگی کارم ? ایا می توانم از تلفن مکانی چون وزارت فخیمه ارشاد جهت انجام امور عمومی استفاده نمایم؟ ایا منوط به مجوز از مدیریت ان است؟

سادسا : اموالی که بنده در طی انجام پروژه های فرهنگی برای مجموعه شخصی و بخش خصوصی خویش گرد اوری می نمایم ایا از اموال بیت المال محسوب می شود و تصرفش شامل احکام خاصه است یا مال و منال شخصی بنده است؟

سابعا : بنده مثلا مدیر می شوم ? ایا حق دارم در دوران مدیریتی خویش از بیت المال بسته هایی ویژه جهت هدیه در دفتر خویش تدارک ببینم تا عند الرویه المدیر السازمان الدیگر جهت رو کم کنی یا عملی خیر به ایشان که هم کفو بنده هست و مدیریست در حکومت اسلامی جایزه و هدیه بدهم؟ ایا حالا که از جیب من نیست می توانم هدیه اش را توپ توپ بگیرم و غمی نداشته باشم

ثامنا : بر فرض مثال بنده مدیرم و مدیر دیگری را دعوت می نمایم . می توانم جهت تشریف فرمایی مدیر ارشدی که تشریف می اورند منطقه ما ? بگوییم خانواده محترمه ایشان نیز تشریف بیاورند و بلیط و هتل  و غذا و ...همه چیز از بیت المال تدارک ببینم؟

ایا این خانواده حقی بر بیت المال دارد؟ ایا این اقای وزیر مثلا که همان مدیر ارشد بنده هستش این فلوس را باید بپردازد یا بنده حقیر که ماهی ان تومن می گیریم؟ یا هردو ؟ فردای قیامت کی می خواهد جوابگو باشد بنده مدیر یا وزیر

الباقیش هم بماند که فرصت اندک و کار بسیار


پنج چیز گرانبها

پنج گنج در اختیار توست که بایستی بر آن مراقبت نمایی و از آن به زحمت حفاظت و به مشقت عمل

اول انکه : جوانیت را قبل از رسیدن پیری

دیم انکه : سلامت و صحتت را پیش از سقم و نقمت و بیماری

سیم اینکه : غنای و دارندگی و بی نیازی را قبل از احتیاج و فقر و دست درازی

چهارم انکه : فراغت بال و صحت وقت قبل از گرفتاری و رفتن زمان از دست

واخر اینکه : زندگی را که محملی است برای انچه در بالا امد قبل از رسیدن حضرت ملک الموت

 

این پنج گنج ارزنده را چنان رسول مهربان خدای به اباذر خویش بازگو فرموده و ایشان را بر آن توصیه

باشد که ما نیز به زمره مخاطبین و عاملین این فرمایش و امر زیبنده درآییم

بحق و بدرود


برداشت آزاد

کتاب نقطه های آغاز در اخلاق عملی

اخلاق حرفه ای

موضوع : ریا

نفاق

موضوعی است که به دلیل تطابق بیش از اندازه و شباهت وافرش به روحیاتم بیان میدارم

آخه هر آنچه در این نوشتار در صفحه 435 و 436 دیدم ، به صورت عینی در خویشتن یافتم

خدا به همه ما رحم کند ان شالله

 اما نوشتار ...

ریا عبارت از تظاهر و خودنمایی و اظهار اعمل به انگیزه جلب توحه و ستایش مردم است

نشانه های ریا :

آنچه در آیات و روایات و احادیث دیده شده است ایناست که خدمتتون عرض می نمایم (تایپ می کنم ) :

1- منافق ودو چهره هستم.

2-متاسفانه در انظار مردم با نشاط و شوق عبادت دارم ولی در خلوت و تنهایی بی نشاط و بی حالم.

3- دوست دارم اگر کاری می کنم مردم مرا را ستایش کنند و باریک الله بهم بگن

4- اگر بهم گفته بشه دمت گرم ، بیشتر کار می کنم و الکی ذوق می کنم ولی اگه کسی بهم چیزی نگه از کار و برنامه ها میزنم و کم می کنم

5- اهل خدعه و فریب کاری و زیر کار در رو و ...هستم

6- اگه یه کار خوبی کنم ،دلم طاقت نمیاره و تندی باید به رخ کسی بکشم و یا زنگ بزنم و به یکی خبر بدم و بگم

7- اهل منت گذشتن هستم و بر جیب خلق چشم طمع دوخته ام و برای خالی کردن برنامه ریزی می کنم و توکلی هم بر خدا ندارم.

8- اونقدی که ذکر خدا رو بر زبان و ظاهر میارم در حقیقت و واقعیت اینجوری نیستم و بیشتر ظاهر گرا هستم

9- غرور است که مرا بد بخت کرده و خودبینی بیش از حد مرا به هلاکت خواهد رساند.

اما چن تا خصیصه دیگر ریا کاری اینه که تن پرور و رفاه طلب هستن و...

ته تهش اینه که خود خدا در قرآن کریم می فرماید در این باره :

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاَةِ قَامُواْ کُسَالَى یُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً

منافقان با خدا نیرنگ مى‏کنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا مى‏کنند و خدا را جز اندکى یاد نمى‏کنند (142)سوره 4: النساء  

 

من مانده

کارم تمومه

خدا بهم رحم کنه

اللهم الرحمنا


تقسیم بیت المال

آقا اینجا نفته ، طرحتون رو که می نویسید فقط بگید محدودیت داره یا نداره ؟

این چن کلمه از یکی از مدیران نفتی شنیدم

اینجا نفته ؛ یعنی محدودیت نداریم

محدودیت ؛ معنای خاصی ندارد

حق حساب دوستان هم راستی یادتون بره ، کارتون پیش نمی ره

چون همه ذائقه ها نفتی شده ، محدودیت باز هم معنایی ندارد ، هرچقد رشوه دهید باز هم ته نداره این گرفتن

آقا اینجا ارشاده

طرحتون رو این مبلغ از الباقی بودجه عمرانی فلان بند از ردیف بودجه ببنید

ببینید ، کمبود بودجه داریم و امسال بازم سازمان برنامه بودجه که جدیدا شده معاونت ، دیر به دیر اعتبارات رو پرداخت و تخصیص می دهد

ضمنا این بودجه ای که می گیرید باید به دوتا مجموعه مستقل دانشجویی و بسیج محلتون هم کمک کنی ها

اینجا فرهنگه ؛ یعنی در امد نداره و صرفا مصرفیه

محدودیت : هم در اجرای برنامه ها ، یه وقت به نوک بینی کسی بر نخوره ها  و هم اینکه بودجه هم کم داریم

اینجا وزارت کارهای سیاسیه :

طرحتون رو بدین ، محدودیت هم نداره ، چون میشه تامینش کرد

این طرح شما ردیف بودجه نداره ولی می تونید این نامه جناب اقا جون رو ببرید پیش سام تاجر و بگی که پرداخت کنه

ضمنا اگه دیدید پرونده ای ، چیزی به تورتون خورد و رفع مهجوریت و صلاحیت و تاییده و مصوبه می خاید یه وقت نگی نمی تونی ها ، من هستم

اینم از منبع تلاقی ثروت و قدرت !!!؟

مسئولین نفت که مشغولند به ساخن برج و باروج

ارشادی ها به سیاست بازی و دور و بر نگه داری

سیاسی ها هم مشغول رای گرفتن

راستی که داره فرهنگ رو می پاید؟

ضمنا این نحوه تقسیم بودجه از بیت المال از کدوم مدل ولایی برگرفته شده که چون نفت نفته محدودیت نداره و ارشاد چون فرهنگه باید کم داشته باشد و سود نداره واسه حاکمیت؟

باید مدلی جدید و بر خاسته از اسلام برای تقسیم بودجه ارائه داده شود

دعامون کنید