غیرت شیعی
یکی بود ،یکی نبود
خدا بود و یه دولت اسلامی و یه بچه شیعه
یکی از فرزندان روح الله، پرورش یافته مکتب آزادیبخش انقلاب
قصه ازین قراره که این بچه شیعه تو یه دولت اسلامی بنام جمهوری اسلامی ایران زندگی می کرد
یه روزی بچه از خواب که بیدار شد ،دیدش یه مشتی چیز حالیشه که دیرگون سرشون نمی شه
وقتی به چن نفر گفتش ،گفتن تو نمی فهمی و ما بهتر از تو میفهمیم ،این چیزایی که تو میگی می فهمی ما پیش از تو میفهمیدیم و تو الان توهم فهمیدن رو داری
بچه شیعه ساده قصه ما هم اتفاقا خیلی هم چیز سرش میشد و میشه گفت تو سن و سال خودش کلی نابغه هستش ، قبول کردش و گفت لابد تو این مملکت هر کسی یه پست و ژستی داره از سر شایسته سالاریه و خدای نکرده اصلا آشنا بازی و مدیر مطیع دم دست بازی نیست ،خلاصه چند روزی گذشت و فهمید که (یعنی به یقین رسید که ) اینا هم خیلی چیزی متوجه نمی شن و همش وعده و وعید فهمیدن می دن
جالبه واستون بگم که این بچه اومده یه چیزی واسه تلفن همراه (همون موبایل قدیم) ساخته بود که آدم بزرگا این حکومت فقط خوششون میاد ولی فهم اینکه اینم کار میبره و هزینه داره رو نداشتن خیلی ، اون چیزه یه نرم افزار بودش واسه رو تلفن همراه ،اسمش ضیافت الله و ویژه ماه مبارک رمضون تهیه شده ،قول داده بودن که بیان و ازش مثلا حمایت کنن ولی همچین که ..رشون از پل رد شد ،بیعتشان و تعهدشان را که تحت شجره مبارکه نظام مقدس ج . ا. ا بسته بودند را فراموش کردند و شد منت و پتک که ما فلان کردیم و بسان ...
این قصه سر دراز دارد....
ادامه داستان در یادداشت بعدی...