سپید گنبد طلا
امروز گنبد طلا رنگ دیگری داشت
کریستال های نقره ای طلای زرد گنبد رو چنان با ترنم آذین کرده که معنای عشق را دیدگان زایرین می توانی به راحتی ببینی
خدا خواسته این اول محرمیه ، به هر بهونه ای که من و تو واسش بتراشیم ، لطف و مهنت خودش رو بر ما بندگان سیه روی عنایت کند
برف با دونه های ناز و کوچولوش چنان ناز و ظریفانه صورت رهگذران را نوازش می کند گویی سالیانی است مدید که دوستی این دو در آسمان ها قلم خورده و یکدیگر را می شناسند
شب است و چراغ قد بلند خیابان مسیر حرم ،چنان طنازانه و قلدرانه نوری باریک بر دانه های سپید هدیه شده از سوی حضرت دوست می تاباند و برای هر نگاهم از من تقلایی دارد ، هی رهگذر !!! دیدی؟
اجرتم را بده و مرا به کرمت یاری رسان .
آنوقت من رهگذر برین فکر فرو می برد که چه می تواند اجرت چنین هیبتی باشد ؟ آخه من چه دارم که یارای قانع سازی چراغ را داشته باشم
اندکی جلوتر که می روم ،می گوید رفتی حرم ، مرا نیز دعا کن
به بی بی بگو که من سالیانی است همسایه ام ، شب ها مسیر نمایی کرده ام بر زائرانت
سالیانی است من شاهد راز بقاء در این سرزمین طلا هستم و به خود روز های فراوان دیده ام
نورم به کمی رفته است ولی سوسویش همیشه بر قرار بوده است
به بی بی بگو ،حق همسایه ای که شبانه روزش را به پای عهدی که در الست بسته است گذاشته عنایت کند
بگو که مرا به آخرتی رسانند که پوکه های خالیم ، بدن زنگ زده ام را در راه ولایت بستانند و مصرفش کنند
من تنها خواسته ام این است که منتهای عمرم را به درگاه خویش نگه دارند
حال من به خود خسته می گفتم که :
خدایا ای کاش پایه چراغی بودم و عمری سر بر آستان حضرت شب را به صبح می داشتم ، بر سرماو گرمایش به خاطر خوبانش صبر می کردم
شاید که در آخر سر عاقبت بخیری نصیبم گردد
خدایا تو خود گفتی که فتبارک الله احسن الخالقین
مرا به سپیدی این نعمت لایزالت در زمره خوبان خود قرار ده
گناهانم حد را از وجود بالاتر برده و وجودم پر از خباثت شده و از خوبی خالی شده
خدایا تو را به حق ایام شریف محرم الحرام مارا در راه ولایت زنده بدار و بمیران
الهی آمین یا رب العالمین